عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۲۷۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
بچهها را با دقت سوار ماشین کردیم و بعد خودمان نشستیم و راننده ماشین را به حرکت درآورد. نیم ساعت بعد در محوطهی باغ وحش بودیم و بچهها با خنده و شادی از پشت قفسهها به حیوانات نگاه میکردند و خانم سعیدی نام انگلیسی حیوانات را یادشان میداد. یک لحظه دیدم حال سعیدی به هم خورد و داشت روی زمین میافتاد که سریع بازویش را گرفتم و او را بالا آوردم:
ـ سعیدی جان! حالت خوبه؟
ا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسی راضیه جونم ❤️😘ایشالله بچها پیدا بشن❤️🥰